آغاز میشویم از نبودن ها به هستن ها و بودن ها آغاز میشویم از یه سلول تنها به تکامل هزاران سلول و تنفس
مسیر را که بنگری تمامش یک سفر است
یک سفر از تنهایی خویشتن به ارتقای ارگانیکی دوست داشتنی
استاد میگفت همه در سفریم ،همه همسفریم
انسان در شروع بودنش فقط یک سلول تنهاست ،لحظه ای که سفر شروع میشود همسفران نیز به او میپیوندند ،سلول های دیگر ،بلوغ های دیگر و هویت های دیگر
تا آنجا که وقتی از حبس رحم آزاد میشود دیگر یه تک سلول تنها نیست یک هویت انسانیست که بالغ شده است در کنار همسفرانش برای بودن برای راه رفتن ،نگریستن ،خندیدن .دویدن و
سیمرغ شدن
امروز میدانم که انسان بدون همسفر معنایی پیدا نمیکند یک روز همسفرت در سفر آفرینش سلول سلول بالندگیست امروز همسفرت انسانهایی هستند که همقدمت میشوند در تعاملی پر تکامل
سفر از سلوک میاید و فرار از سکون و از راه
،راهی که قرار است هم مسیر را ،به تو بچشاند هم ،مقصد را بنوشاند
و امروز لیلی از لایه های تاریخ آمده تا مجنون بیافریند
مجنون عارف مسافر
همقدم لیلی کریمی که میشوی بوی سفرهای کودکی در سطر سطر گفته ها یش را نوش میکنی
آن روزها که دست در دست پدر با کیف کوچکی از خلاصه تن پوش ها و خوراکی ها کنار ترمینال می ایستادی تا همسفر از راه برسد بوقی قدرتمند بنوازد و تورا ببرد آنجا که هم نسلی هایت منتظرت بودند تا هفت سنگ هارا بازی کنی
و الک دولک های مغرورانه را ببری
نسرین شمسی