می آیند و میروند
این فروشنده به همفروشندگیش فرصت تبلیغ میدهد صداهایشان در هم میپیچد در هر سنی با هر محصولی و من نشسته بر صندلی مترو ایستگاه به ایستگاه رد میشود از هر فروشنده و تبلیغ
ایستگاه من تمام میشود پیاده میشوم ولی فروشنده سن و سال دار مترو هنوز داد میزند لوازم آرایشی به بهترین قیمت و مردی که میلنگد و چرخ دستیش را به زور هل میدهد و لواشک الو میفروشد
یاد ایستگاه مرگ افتادم بالاخره ایستگاه مان توقف میکند و پیاده میشویم و جالب اینجاست که هر چه در جریان بود در جریان خواهد بود فقط ما پیاده شده ایم
نسرین شمسی