روی صندلی مطلب نشستم و منتظرم نوبتم بشه
منشی دکتر مثل همه منشی های دکترها از دکتر دکتره و بی اعصاب
آدمهای زیادی روبروم هستن همه خسته و پردرد بعضی ها مشماهای پر از آمپول قرص به دست پارد اطاق تزریقات میشن و با دردی بیشتر خارج میشن
درد پیر و جوون ندارهاز همه نسل ها اینجا هستن حتی به کوچولوی یه ماهه یه دفعه هورتی میکشدت بالا و با یه اخ شروع میشه و من امروز از اخ گذشتن
به این فکر میکنم کاش مثل سریال روز و روزگاری یه قدرت جادویی داشتم میتونیتم درد رو کم کنم گرچه میدونم رشد در درده و ارتقا از رنج
ولی دنیا بی ارزشتر اینه که توش درد بکشی چه جسمی چه روحی
هوس چرخ و فلک کردم با بستنی قیفی