صندلی مطب

صندلی مطب

579
شنبه, 12 خرداد 1403

روی صندلی مطلب نشستم و منتظرم نوبتم بشه 

منشی  دکتر مثل همه منشی های دکترها از دکتر دکتره و بی اعصاب

آدم‌های زیادی روبروم هستن همه خسته و پردرد بعضی ها مشماهای پر از آمپول قرص به دست پارد اطاق تزریقات میشن و با دردی بیشتر خارج میشن 

درد پیر و جوون ندارهاز همه نسل ها اینجا هستن حتی به کوچولوی یه ماهه یه دفعه هورتی میکشدت بالا و با یه اخ شروع میشه  و من امروز از اخ گذشتن

به این فکر میکنم کاش مثل سریال روز و روزگاری یه قدرت جادویی داشتم میتونیتم درد رو کم کنم گرچه میدونم رشد در درده و ارتقا از رنج

ولی دنیا بی ارزشتر اینه که توش درد بکشی چه جسمی چه روحی

هوس چرخ و فلک کردم با بستنی قیفی 


۲۹/۲/۳

یک دیدگاه بنویسید

اشتراک گذاری با